معنی جدایی زن و شوهر

حل جدول

جدایی زن و شوهر

طلاق، متارکه


زن و شوهر

جفت


جدایی

فراق

هجر

واژه پیشنهادی

زن و شوهر

زوجین

زوج، جفت


زن شوهر مرده

ثیب


جدایی

هجران

دوری، فراق، فاصله

فرهنگ عمید

جدایی

قطع رابطۀ زناشویی، طلاق،
دوری، فراق،
تفکیک: جدایی دین از سیاست،

لغت نامه دهخدا

شوهر

شوهر. [ش َ / شُو هََ] (اِ) بَعْل. زوج. (آنندراج). شوی. جفت. همسر. میره. حلیل. (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). مرد آنگاه که زن گرفته باشد:
مرا شوهری بود بازارگان
گزیده همی در میان سران.
فردوسی.
پس یعقوب آنجا[زمین مصر] مقام کرد و زلیخا یوسف را به شوهر کرد. (مجمل التواریخ). شوهر که نه درخورد زن باشد ناکرده اولیتر. (مرزبان نامه).
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری.
سعدی.
اجتلاء؛ جلوه دادن عروس را بر شوهر. (منتهی الارب).
- به شوهر دادن، عروس کردن. دختر را به شوی سپردن:
تو روی دختر دلبند طبعمن بگشای
که پیر گشت و ندادم به شوهر عنین.
سعدی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جدایی

دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، طلاق، انفکاک، انفصال، برش، قطع،
(متضاد) وصال، وصل

فارسی به آلمانی

جدایی

Abschneiden, Abtrennung

فارسی به عربی

معادل ابجد

جدایی زن و شوهر

602

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری